آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
خاطرات مشترک 웃ㅣ뭇 دفتر پرواز روح حبس در جسم پادگان
جسم آزاد و فگر به زنجیر
روح بارو پوتینی و حمایل!
پیش فنگ با اعتماد به نفس و میدان وسیع
فرمانده و سرباز و اصول شرافت
محرمانه بودن بیداریء پاسدار
رمز شب و پاسبخش و افسر نگهبان
مرد و درد و کوه استوار
خلاصه سرگروهبان واحدو بشین بر پا!
سوت جابرو بیداری ۳/۴۵!
من کجام پی چی آمدم؟
آها آنکادرو وضو و نماز...(یادم رفت
ننننظافت را)
روح گرفتار در تعهد
روح حبس در جسم پادگان
این منم کوه استوار...
این منم کوه استوار...........
دلم میسوزد به حال دلم با شعله ی نامردیت
وای،ترس ندانستن... دلم می سوزد بحال کسانی که نمی دانند بین ما چه گذشت وجودم می سوزد بحال خودم حیف نمی دانم بین تو و او چه گذشت! به من بخند با اشکهایت به آنچه که بر سرم بارید با خاک کوچه برابر شدم. چهره ی مرا تصور کن! سر تراشیده ام قلب مضطربم. انکار میکنی! اما می دانم زیر آن نقاب خنده هایت چه اشکها ریختی! چه استعدادی برای بازیهایت به خرج دادی. در بیداری های شبانه ام چشمان زیبایت را خواب دیدم نمی دانم نگهبان چشمانت بودم یا اسلحه خانه!!! ما اسیر قدرتی نامرئی شده ایم امواجی ناشناخته که گاها مارا به سمت هم می کشد! هی... باز هم نقابت را سفت بچسب مراقب باش وقت بدار آویختن خاطراتمان نقابت به زیر نیفتد! آنروز را به یاد آور بی پروا دستت را بدستم دادی هرگز یادم نمی رود، پدرت،چگونه با چرخش نظر پروانه اشک بر گونه هایت نشاند!!! زیر چشم نگاهت کردم خودت: ستون علت،بنای عشق کردی...... از:saeed.kh
همیشه شنیده بودم که توکل به خدا و صبور بودن تو زندگی لازمه-اما از ته دل
باور نکرده بودم و عمل تا اینکه اتفاقی
برام افتاد ،چاره ای جز این نداشتم و ندارم...
خدا هیچوقت تنهات نمی زاره ...
حالا دلم آروم تره مرد...
خدایا...........
اگه راهم این روزا از تو یکم دور ببخش
توی زندگی ادم یوقتا مجبور ببخش
بگذر از من اگه صبرو طاقتم کافی نبود
عکس من تو قاب رویایی که میبافی نبود
بگذر از من اگه جمعه بودو باز دیر اومدم شب واسه گفتن قصه ها به تاخیر اومدم
نوش کن جام شراب یک منی
تا بدان بیخ غم از دل برکنی
دل گشاده دار چون جام شراب
سر گرفته چند چون خم دنی
چون ز جام بیخودی رطلی کشی
کم زنی از خویشتن لاف منی
سنگسان شو در قدم نی همچو آب
جمله رنگ آمیزی و تردامنی
دل به می دربند تا مردانه وار
گردن سالوس و تقوا بشکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
خویشتن در پای معشوق افکنی ترسم که اشک در غم ما پرده در شـود
وین راز سر به مهر به عالم ثـمر شـود
گویند سنگ لعـل شـود در مــقــام صـبـر
آری شــود ولـیـک بـه خـون جـگر شود
خواهم شدن به میکده گریـان و داد خـواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شـوم
از هر کـرانـه تـیـر دعــا کــرده ا م روان
بــاشــد کـز آن مـیـانـه یکی کارگـر شود
ای جــان حدیـث ما بــر دلـدار بــاز گـــو
لــیــکــن چـنان مگو که صبا را خبر شود
از کـــیـمـیای مهر تو زر گشت روی من
آری بــه لـطـف روی شـما خاک زر شود
در تـنـگـنای حـیـرتـم از نـخـوت رقـیـب
یـــارب مــبــاد آن کـه گـدا مــعتـبـر شــود
بـس نـکتـه غـیـر حسـن بـباید که تا کسی
مـقـبــول طــبـع مـردم صـاحـب نظر شود
این سرشکی که کنگره ی کاخ وصل راست
سـر ها بر آســتـانـه ی او خــاک در شـــود
حافظ جو نافه ی سر زلفش به دست توست
دم در کــش ارنــه بــاد صــبــارا خـبرشود تسلیت قبل صبورم... چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ،نه غمگساری هوشنگ ابتهاج من حاصل عمر خود ندارم جز غم
حافظ کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود استاد شاملو و عشق را استاد شاملو شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید مگر سماجت پولادی سکوت مرا درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید بلاغت غم من انتشار خواهد یافت اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید قیصر امین پور همه رو خط زدیم تا به عشقمون برسیم..... غافل از اینکه خودمون خط خورده ی عشقمون بودیم تا به عشقش برسه... میدونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم
مگه چند بار یه جوون عاشق میشه مگه چند بار دل گرفتار میشه پای عشق اولش میمونه دل آخه اون حس دیگه تکرار نمیشه دل من تو گوش کن به حرفم خیلی ساده به هر کس دل نبند دروغه هر کی میگه دوست داره دل من گلم به حرفام تو نخند میتونه شکست عشق از زندگی سیرت کنه جوونی تو بگیره با غصه درگیرت کنه می ترسم غصه ی عشق اول پیرت کنه تو رو آخر بشکنه یه روز زمین گیرت کنه سلامتی بهروز وثوق ک میگفت:رفیق آلوچه نیس بش نمک بزنی،عاشقت نیس بش کلک بزنی،،،،رفیق مقدسه باید جلوش زانو بزنی.....
هر بار خواستم بهت بگم عاشق چشماتم پنهون کردم این حسمو بدون خاطره خواتم مجبور نیستی به من بگی دوسم نداری اگه بری نمی تونی یه لحظه هم دووم بیاری اگه دوسم داری بیا منم دلم پیش تو پیشت میمونم اگر که دوسم نداری بی خبر از پیشم برو برو بذار تنها بمونم هر شب به یاد تو سحر بیدار میشینم چشم به در شاید بیای تو رو ببینم منو تو خاطره ها دوست دارم بی انتها عاشق ترینم تا پای جون هستم واست اگه بمونی عاشق میمونم تا ابد خودت می دونی اگه بری تا ابد از عشقت می خونم از عشق تو با یاد تو ترانه هام زنده میمونم اگر که عاشقم باشی کم نمیذارم واسه تو اینو خودت بهتر میدونی اگه بخوای با هم باشیم میمونم پیشت تا ابد تا پیش من تنها نمونی اون که یه عمر می گفت تو این دنیا به جز من هیچ کسی رو نداشت رفت توی این تنهاترین تنهاییم تنها مرا تنها گذاشت
چشماتو می بندی اگه دستامو بگیری شایدم از لرزش دستام از این بارون اشکام که میریزن روی لب هام بشنوی صدای عشقو التماس قلب من رو تو از این دل کویری آخ بمیرم نبینم توی دلت غصه ای باشه عشق من آخه میتونه مرهم زخم تو باشه اگه خواستی توی یه لحظه غصه هاتو پس میگیرم من برای تو میمیرم کاش بدونی دوست دارم به جز تو عشقی ندارم کاش بدونی به یاد تو چشمامو روی هم میزارم کاش بدونی رویای من همیشه با تو بودنه کاش بدونی که قلب من فقط واسه تو میزنه
دوستی ساده ما غیر معمولی شد نمیدونم اون روز توی وجودم چی شد نمیدونم چی شد که وجودم لرزید دل من این حسو از تو زودتر فهمید تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم چه دلیلی داره از تو دست بر دارم بین ما کی بیشتر عاشق من یا تو هر چی شد از حالا همه چیزش با تو دیگه دست من نیست بستگی داره به تو بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی عاشق من بمونی منو تنها نزاری دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد میدونستم خوبی ولی نه تا این حد اینگاری صد سال که تو رو میشناسم واسه اینه اینگار روی تو حساسم من احساساتی به تو عادت کردم هر چه باشم آخر به تو بر می گردم
انقدر از همه كس بد دیدم كه به چشمای خودم بدبینم شاید دنیا خوبه من دارم دنیا رو با دید بد میبینم شاید زود رنجم مشكل اینه كه همه چی رو به دل میگیرم زود قضاوت میكنم كه میگم در این دنیا رو گل میگیرم اگه سر تا سر زندگی من مصیبته اگه پشتم زخمی خنجر یك رفاقته اگه پاداش وفاداری من خیانته مگه تقصیر منه ای خدا بهم بگو اگه تقصیر منه چرا بدبیاری تو فال منه چرا تقویم من از غصه پره چرا سرنوشت من شكستنه چرا دردام خارج از تصوره اگه تقصیر منه جرمم چیه من تقاص چی رو میدم ای خدا من مقصر بگو كی تموم میشه كه عذابمو كشیدم ای خدا دنیا رو با همه خوب و بدش
احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمیاد کی واسم قده یه نخود مردونگی رو کرد که من واسش یه خروار رو کنم این دنیا همیشه برای من کلک بوده و نا مردی به هر کی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم ... دیدم یه فرمون که میتونست... یه محلی رو جابه جا کنه وقتی زجرش میدادن ، میرفت عرق میخوردو عربده میکشید ، دیوارا تکون میخوردن و، هر چی نامرد بود عینهو موش تو سوراخ قائم میشدن ... رفت زیارت و گذشت کنار مثل یه مرد شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن اما مگه گذاشتن؟ این نظامه روزگاره، یعنی این روزگاره خان دائی.نزنی!! میزننت ▬▬▬▬▬▬ حالا داش فرمون کجاست اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست........
چه نقاش چیره دستی ست فکر و خیال..... دانه دانه موهایت را سپید می کند.....
دنیای مجازی شلوغ ترین ترین سرزمین تنهایی است...
با همه کس هستی و با هیچکس نیستی!!!
بی خیال!
همه می شناسیمش؛ همو که با شکوه مهرش عشق را معنایی دیگر می بخشد و قلبش وسعت بی انتهای صبر و مهربانی است و شانه های پرصلابتش مأمن مهر و صفا، و چشم های پرفروغش سرچشمه احساس و گذشت است. مادر، مهر کیشی است که با شمع وجودش به محفلمان روشنی می بخشد و با گلخند محبت اش رنگ غم را از چهره مان می زداید و تبسمی از شادمانی بر دل هایمان می نشاند و با دستان پر سخاوتش، چتری سایه گستر ساخته است تا هیچ سختی را حس نکنیم. او به را ستی تندیس همه خوبی هاست.
اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم ای کاش می دانستی اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی که این غریبه تنها ، جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد ای کاش می دانستی ![]() ![]() |